بیرون آوردن آب چشمه از زمین یا کوه و جز آن. باز کردن و جاری ساختن چشمه: اگر ده چشمه بگشاد ابن عمران از دل سنگی مرا بحری ز دل بگشاد عزالدین بوعمران. خاقانی
بیرون آوردن آب چشمه از زمین یا کوه و جز آن. باز کردن و جاری ساختن چشمه: اگر ده چشمه بگشاد ابن عمران از دل سنگی مرا بحری ز دل بگشاد عزالدین بوعمران. خاقانی
دهی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن که در 24 هزارگزی جنوب آخوره واقع است. جلگه و سردسیر است و 504 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن که در 24 هزارگزی جنوب آخوره واقع است. جلگه و سردسیر است و 504 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
رخ نمودن. از پرده برآمدن. صورت خود را بی حجاب آشکار ساختن. جلوه کردن. آشکار شدن. نمودار شدن. جلوه فروختن: گرچنین چهره گشاید خط زنگاری دوست من رخ زرد بخونابه منقش دارم. حافظ. ، نقش کردن. تصویر کردن. نقاشی کردن. نگاشتن: نقاش صنع چهرۀ خوبش همی گشاد بیکار شد چو کار بشکل دهن رسید. سیدحسن غزنوی. - نقاب از چهره گشادن، ظاهر شدن. آشکار شدن. نقاب و پوشش از صورت به یک سو زدن. رخسار از پس پرده و نقاب بیرون کردن: چون نقاب خاک از چهره بگشاد... معلوم گردد که چیست. (کلیله و دمنه)
رخ نمودن. از پرده برآمدن. صورت خود را بی حجاب آشکار ساختن. جلوه کردن. آشکار شدن. نمودار شدن. جلوه فروختن: گرچنین چهره گشاید خط زنگاری دوست من رخ زرد بخونابه منقش دارم. حافظ. ، نقش کردن. تصویر کردن. نقاشی کردن. نگاشتن: نقاش صنع چهرۀ خوبش همی گشاد بیکار شد چو کار بشکل دهن رسید. سیدحسن غزنوی. - نقاب از چهره گشادن، ظاهر شدن. آشکار شدن. نقاب و پوشش از صورت به یک سو زدن. رخسار از پس پرده و نقاب بیرون کردن: چون نقاب خاک از چهره بگشاد... معلوم گردد که چیست. (کلیله و دمنه)